هاشمی نژاد منتقدی صریح،نویسنده‌ای خلاق

هاشمی نژاد منتقدی صریح،نویسنده‌ای خلاق

وقتی شماره‌ها را یک به یک می‌گیریم و حرف از نویسنده‌ای فراموش شده می‌زنیم که سه روز پیش در یکی از بیمارستان‌های تهران درگذشت، کسی حاضر به حرف زدن نیست. گویی نقد‌ها آنچنان صریح بودند که نویسندگان دل خوشی از او ندارند. یا گوشی را قطع می‌کنند یا پاست می‌دهند به روزی دیگر و وقتی بهتر. قاسم‌هاشمی نژاد، منتقد، نویسنده، مترجم،شاعر و روزنامه‌نگار فقید ایرانی، روز سیزدهم فروردین، درست زمانی که بسیاری از مردم ایران در پارک‌ها و بوستان‌ها مشغول گره زدن سبزه بودند، درخت زندگی‌اش خشک شد و برای همیشه با مخاطبانش خداحافظی کرد.هاشمی‌نژاد را باید یکی از کم کارترین و در عین حال موثر‌ترین منتقدان و نویسندگان ایرانی بدانیم. او زاده سال 1319 بود و اصلیتی مازندرانی داشت.‌ هاشمی نژاد کارش را در روزنامه آیندگان با نقد نویسی شروع کرد و به سرعت در بین اهالی ادبیات مشهور شد. رمان‌هایش چاپ شدند و خبر از ظهور نویسنده‌ای دادند که می‌تواند سبکی نو در ادبیات ایران جا بیندازد. بهترین رمان پلیسی ایرانی رمان مشهور‌هاشمی‌نژاد، «فیل در تاریکی» را هنوز و پس از پنجاه و اندی سال از چاپش، بهترین رمان پلیسی ایرانی می‌دانند. فیل در تاریکی توانست در زمان چاپش مخاطبان زیادی به دست آورد و خوانندگان ایرانی را با ژانر پلیسی بومی آشنا کند. قبل و بعد از او کتاب‌های پلیسی که به چاپ رسید، نتوانست آنطور که باید و شاید موفق باشد و اینطور بود که کتاب ‌هاشمی‌نژاد شد سرآمد ژانر پلیسی. قصه داستان در مورد گاراژداری به نام جلال امین است و برادرش حسین که از آلمان ماشین بنزی همراهش می‌آورد و تمام داستان رمان، حول همان ماشین می‌چرخد. ماشینی که جا سازی مواد مخدر در‌، درهایش پای جلال امین و برادرش را به ماجرایی سخت باز می‌کند و سرآغاز تلخی دارد. یکی از ویژگی‌های رمان‌هاشمی نژاد را علاوه بر کم نقص بودن ماجرای پلیسی آن، استفاده از لهجه‌های ایرانی می‌دانند. کاراکتر‌های داستان لهجه دارند و همین باعث می‌شود نثر رمان و دیالوگ‌ها یکنواخت نباشند. هنر‌هاشمی نژاد در نوشتن دیالوگ‌های با لهجه شیرازی و حتی ارمنی نمونه خوبی از این تجربه سخت در ادبیات فارسی است. داستان دیگر‌ هاشمی‌نژاد، «خیرالنساء (۱۲۷۰–۱۳۶۷): یک سرگذشت» است که روایت زندگی مادر بزرگ او در روایتی اسرار‌آمیز است. کتابی که به قدر فیل در تاریکی نتوانست موفق باشد. نقد نویسی بی‌تعارف «در همه این سال‌ها قاسم‌هاشمی نژاد دیگری نداشته‌ایم و... نقدنویسی را گاهی با هوچی‌گری و هتاکی و زیرآب زدن، گاهی با مچ گیری و تذکر اشتباهات املایی، گاهی با تبلیغ و ترویج یک مرام سیاسی و گاهی با موج سواری و دلجویی از رفقای دور و نزدیک یکی گرفته‌ایم... در مواردی هم محافظه‌کاری و ملاحظه کاری و تک و تعارف و رعایت احترام نویسنده است که دست و بال نقدنویس را می‌بندد و او را به ورطه انشانویسی و خنثی نویسی می‌کشاند: نقد کتاب تبدیل می‌شود به بازگویی خلاصه داستان و آرزوی موفقیت و سلامتی برای نویسنده و شاید هم تذکر مواردی از اختلاف سلیقه نقدنویس با نویسنده، تا نوشته یک نمکی هم داشته باشد». این مقدمه‌ای است که جعفر مدرس صادقی در ابتدای کتاب «بوته در بوته» نوشته است. کتابی که گردآوری نقدهای ‌هاشمی‌نژاد است. صادقی در ادامه و از ویژگی‌های نقد نویسی‌ هاشمی‌نژاد می‌گوید: «‌نگاه تیز مجربی که از روی شانه معاصران خودش به آنچه در دست خواندن دارند اشراف و احاطه بی‌نظیری دارد». شیوه نقد‌نویسی‌ هاشمی‌نژاد تلنگری بود در راستای اعلام آغاز دوره‌ای جدید در نقد ادبی، دوره‌ای که به شیوه ادبای اسم و رسم دار مجله «راهنمای کتاب» و یا «سخن» (که البته این یکی کمی نوگراتر بود) تمام شده می‌نمود که هیچ عیبی هم نداشت و از اعتبار کسی هم نمی‌کاست چرا‌که این آغاز و پایان‌ها سیر تحول و تطور نقد ادبی را می‌ساختند که با زمانه پیش می‌آمد و به امروز می‌رسید که متاسفانه نرسید! چرا‌که در دوره‌هایی مثل امروز جریان جدی نقد ادبی تقریبا متوقف شده و نه‌تنها ایام فترت رسیده که روزگار پس‌رفت در نقد شده و نتایجش را در این مثلا نقد نوشته‌های فضای مجازی که همه یا تعارفند یا غرض‌ورزی می‌بینم، شکل وبلاگی و وبسایتی‌اش باز غنیمت بود که این روزها در شکل فیس‌بوکی‌اش کاملا افتضاح شده... که شرحش بماند. مقالات‌ هاشمی‌نژاد که با نوشته‌ای درباره رمان معروف «زیبا» اثر محمد حجازی آغاز می‌شوند، تعدادشان به 45 عنوان می‌رسد و در میان آنها نقدهایی بر «ترس و لرز» غلامحسین ساعدی، «مد و مه» و «آذر، ماه آخر پاییز» ابراهیم گلستان، «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری، «تابستان همان سال» ناصر تقوایی، «ناگهان… » عباس نعلبندیان، «قصه‌نویسی» رضا براهنی و «صیادان» اکبر رادی، «درازنای شب» جمال میر‌صادقی، «شراب خام » اسماعیل فصیح و... می‌شود. عمده کتاب‌هایی که ‌هاشمی‌نژاد برای نقد در آن سال‌ها برگزیده، از جمله آثار ماندگار ادبیات ایران هستند (البته این به معنای بی‌نقص بودن‌شان نیست) که هنوز هم خوانده می‌شوند و در دسترسند. بنابراین مخاطب علاقه‌مند به نقد ادبی خیلی راحت می‌تواند خواننده این کتاب‌ها و نقد‌های ‌هاشمی‌نژاد بر آنها باشد. سوای همه اینها در هیاهو و بی‌مایگی نقد ادبی در ا ین ایام خواندن «بوته بر بوته» نه یک حسن که برای ذهن‌های سهل‌پسند و منتقدان سهل‌انگار کنونی صدها حسن می‌تواند داشته باشد، هم اینکه هنر درست نگاه کردن را می‌آموزد، بی‌تعارف و شرافتمندانه نوشتن را یاد می‌دهد و نهایتا اینکه نشان می‌دهد هر قلم‌اندازی اسمش نقد نیست! مصاحبه‌ای به‌یاد‌ماندنی از دیگر جنبه‌های زندگی ‌هاشمی‌نژاد، فعالیت رسانه‌ای بود. از او چند مصاحبه به جا مانده که شاید مهم‌ترینش‌، مصاحبه او با ابراهیم گلستان است. مصاحبه‌ای که به گفته بسیاری از روزنامه‌نگاران ادبی، نمونه خوبی از مصاحبه با نویسندگان است. کسانی که شخصیت ابراهیم گلستان را می‌شناسند و با او آشنایی دارند، از سخت‌گیری‌های او با‌خبرند. راضی کردن کسی مثل گلستان فقط از دست ‌هاشمی‌نژاد بر می‌آمد و بس. گلستان در جایی در مورد آن مصاحبه گفته است: «نویسنده‌ای از روزنامه‌ آیندگان می‌خواست درباره‌‌ نوشته‌های داستانی‌ام گفت‌وگویی کنیم. من شناخته بودم که او زیاد می‌خواند، بی‌مرض می‌نویسد و از دارودسته هوزَن نیست. پذیرفتم. اول گمان‌مان این بود که نیم‌صفحه‌ای از روزنامه در دو یا سه روز برای نقل چنین گفت‌وگویی کافی ا‌ست، اما همین‌که راه افتادیم زود از این حدود رد شدیم، زیاد‌ و همچنین گاهی از حدود سوال و جواب ساده که گاهی می‌شد مجادله، در عین نیکی نیت. اما قبول می‌کردیم که در کار مصاحبه، این سیر منطقا درست‌تر است تا در قید و قاب نزاکت و قبول قلابی‌ یا با سکوت، پیش حرف طرف ماندن. ‌ همچنین دیدیم گفتن برای روزنامه و محدود ماندن در شماره و اندازه ستون و صفحه، بیهوده است، و راحت‌تر است آزادانه پرسیدن و آزادانه دادن پاسخ؛ تا بعد ببینیم تکلیف تدوین چه خواهد بود...» گلستان در ادامه می‌گوید که نه حجم زیاد مصاحبه امکان انتشار روزنامه‌ای آن را می‌داد و نه انتشار بریده و فشرده آن مورد پذیرش دو سوی گفت‌وگو بود. سرانجام صورت کامل مصاحبه، بدون نام گفت‌وگوکننده، آنچنانکه خواست او بوده است، فقط با نام گفت‌وگوشونده، در چاپ نخست «گفته‌ها» (1372) می‌آید. در چاپ دوم (1385) هم نام مصاحبه‌شونده نیست؛ تا اینکه در چاپ اخیر (1393) ابراهیم گلستان، نام سوی دیگر گفت‌وگو را در یادداشتش بر سرآغاز کتاب ذکر می‌کند.‌ هاشمی‌نژاد را امروز علاوه بر منتقد، در مقام رمان‌نویس و پژوهشگر متن‌های عرفانی می‌شناسیم. گلستان در پیرامون همین گفت‌وگو نوشته است: «اکنون پس از گذشت سال‌های سال، ترجیح می‌دهم، ‌ای کاش در بعضی نکته‌ها مرا بیشتر سوال‌‌پیچ کرده بود‌ و من هم درباره مطالب کسان بیشتری‌ و درباره مطالب و کسانی که ذکرشان رفته است، بیشتر از آنچه دیده و دانسته بوده‌ام، بیشتر آورده بودم و می‌گفتم.» پایان نویسنده‌ای کم‌کار هاشمی‌نژاد در تمامی این سال‌ها عزلت‌نشینی را به شهرت ترجیح داد و در گوشه‌ای به کارهایش مشغول بود. هرچند در یکی دو سال گذشته و با اوج‌گیری بیماری کهنه‌اش، کمی از خلوتش بیرون آمد و علاقه‌مندان ادبیات را با شخصیتی آشنا کرد که در سال‌های دور و نزدیک، نقدهایش در روند داستان‌نویسی ایرانی تاثیرگذار بود. او در سیزدهمین روز فروردین سال 1395 در یکی از بیمارستان‌های تهران، بر اثر عفونت ریه درگذشت و حتی سرطان کهنه‌اش را هم قال گذاشت. گفت‌وگو با نویسنده گوشه‌گیر راه ننوشته کتابی است در مورد کتاب‌های قاسم‌ هاشمی‌نژاد؛ مصاحبه‌ای طولانی که توسط علی‌اکبر شیروانی انجام شده و سال 94 وارد بازار نشر شد. شیروانی درباره این کتاب گفته است: گاهی که فرصتی دست می‌داد و با آقای قاسم هاشمی‌نژاد درباره کتاب‌هایشان صحبت می‌کردم، حرف‌هایی می‌شنیدم که به اندازه کتاب‌ها آموزنده و راهگشا بود بعضی از کتاب‌ها را خوانده بودم و بیشتر در حسرت ناخوانده‌ها بودم ولی صحبت‌ها، هم نگاهم را به خوانده‌ها تغییر می‌داد و هم اشتیاقم را به خواندن ناخوانده‌ها بیشتر می‌کرد. چند باری عرض کردم که کاش این گفته‌ها را قلمی می‌کردید یا با کسی در میان می‌گذاشتید و نوشتنی‌ها نوشته شده بود و مرام و طبیعت‌شان به مصاحبه نبود آرد بیخته بود و الک آویخته. مصاحبه در این روزگار، غالبا، هیاهویی است که از آن گریزان بود. در این کتاب درباره نحوه نوشتن داستان «خیرالنساء» که در واقع داستان زندگی مادربزرگ خود است، می‌گوید: به دلیل عشق و علاقه‌ای که به این شخصیت داشتم، شیوه زندگی‌اش، صبوری بی‌اندازه‌اش، اعتماد به نفسش که از ایمان می‌آمد و تحملی که در زندگی حرفه‌ای و شخصی می‌کرد. عشق مفرطی به او داشتم و حتی از مادرم بیشتر دوستش می‌داشتم و او هم بسیار به من علاقه‌مند بود. از میزان علاقه‌اش به شما بگویم که وقتی پدرم مرد و من دو سه ساله بودم، وصیتی ترتیب داد و مرا به‌عنوان یکی از فرزندان خودش برای میراث محسوب کرد. نگران زندگی من در همان اوان کودکی بود. وقتی که خواستم روی طرح خیرالنساء کار کنم، همان عبارت اول را که نوشتم، متوجه شدم که ساحتمان داستان چگونه خواهد بود و چه زبانی باید داشته باشد و چه مبارزه‌ای از من طلب می‌کند و چه مقدار مایه از جانم باید بگذارم تا بتوانم پاسخ مناسب به این متن بدهم. متوجه شدم که این متن دامنه بارزتری دارد و با معیارهایی که من برای شعرهای داستان‌واره قائل بودم همخوانی ندارد. بنابراین شروع کردم به کارکردن بدون توجه به اینکه محصول کار چه خواهد شد». (ص 82) بخشی از مصاحبه علی‌اکبر شیروانی با قاسم هاشمی‌نژاد - بعد از حدود 20 سال از فیل در تاریکی و دوره‌ای که کتاب‌هایی در زمینه‌های دیگر منتشر کرده بودید خواب گران از شما چاپ شد- زمستان 82- این وقفه‌ 20 ساله از چه جهت بود و چه شد که دوباره سراغ رمان پلیسی رفتید؟ بعد از اینکه روی کارنامه اردشیر بابکان کار کردم همیشه گوشه‌‌چشمی به متون پلیسی داشتم‌-‌ کارآگاهی به‌خصوص. در این حوزه به دو نفر که دشیل هَمِت و ریموند چندلر باشند علاقه داشتم. به‌خصوص ریموند چندلر بیشتر مورد توجهم بود. این توجه البته دلبستگی احساسی نبود بلکه سبک نگارش و نوع نگاهی که ریموند چندلر نسبت به داستان داشت مرا جذب می‌کرد. دوره‌ای که فکر می‌کردم می‌شود روی کتاب خواب گران کار کرد دوره‌ای بود که تجربه‌های من در زبان فارسی و موقعیت تاریخی که در آن قرار داشتیم جا باز می‌کرد یا اجازه می‌داد یا تشویق و ترغیب می‌کرد من را به این کار. تب انقلاب کم‌وبیش فرونشسته بود و تصمیماتی که با عقل سلیم در اصطکاک قرار می‌گرفت داشت از اعتبار می‌افتاد. از جمله آنها ضدیت نه‌تنها با داستان پلیسی بلکه ضدیت با خود داستان بود. در نتیجه کار من برمی‌گردد به زمان خیلی دورتری یعنی به حدود اواخر سال‌های ۶۰ که من سه فصل اولیه از این کتاب را کار کردم. برای پیدا کردن زبان مناسب، پاراگراف چندسطری اول، چند هفته‌ای وقتم را گرفت. رفتارِ قاسم قاسم ‌هاشمی‌نژاد ساعت هفت بعد‌از‌ظهر جمعه‌ جان داد... قاسم ‌هاشمی‌نژاد به خاطر عفونت ریه جان داد نه به خاطر سرطان بدخیمی که سال‌ها بود با آن می‌جنگید... قاسم ‌هاشمی‌نژاد موقع مرگ فقط هفتاد و شش سال داشت و چندین کتاب... پایان ‌هاشمی‌نژاد اشارت دارد به یک دوره خاص در فکر‌ کردن در ایران... چیزی که به شدت کمیاب بوده و هست. او در سال‌های اخیر اجازه داد کمی کنجِ خلوتش گشوده شود و مخاطبانش سرکی در آن بکشند و دریابند چقدر این ذهن داننده یکه است. انتشارِ چند کتاب تحقیقی و تالیفی در این دوره کوتاه‌ هاشمی‌نژاد را از پرده بیشتر بیرون کشید، هرچند گویا نزدیک‌شدن مرگ نیز در این امر دخیل بود. نویسنده «خیرالنساء» و «فیل در تاریکی» در کتابی که چند ماه پیش درآمد و گفت‌و‌گوی بلندی بود با او جانانه از نوشته‌شدن کتاب‌هایش گفت. «راه ننوشته»؛ گفت‌و‌گویی که علی‌اکبر شیروانی با او انجام داد و به زعم من جان هاشمی‌نژاد را به روشنی تصویر کرد. جانی که فکر می‌کرد. این فکر کردن مترادف با کار لاینقطع بود بر زبان فارسی، تاریخ ادبیات و عرفان و همچنین ادبیات غرب. همین نکته است که باعث می‌شود او از همان سال‌های دهه چهل راهِ خود را از چپ‌گرایی مرسوم در نقد ادبی و روزنامه‌نویسی جدا کند و تن ندهد به ادبیات به قول خودش «تمثیل‌سازی» که فقط علاقه داشت حرف‌های سیاسی ممنوع بزند در کسوت داستان و این میان خود داستان تلف می‌شد... «طفلک داستان»... ‌هاشمی‌نژاد با چنین اصولی زند‌گی فکری و متنی‌اش را ساخت و تلاش کرد فردیتش را با تمام قوا در فضای تند سیاسی قبل و بعدِ انقلاب حفظ کند. شاید مهم‌ترین بهای این تصمیم عزلت‌نشینی عارف‌مسلکانه‌اش بود که او را تا سال‌ها دست‌نیافتنی کرد. او در کتاب مصاحبه‌اش جمله‌ای از آندره مالرو درباره مرگ نقل می‌کند که عمیقا با وجود خودش درآمیخت؛ «مرگ است که زندگی را به سرنوشت تبدیل می‌کند»... حالا قاسم ‌هاشمی‌نژاد فراتر از زمان و مکان ایستاده... او سرنوشتی شد که با نوشتن و فکر کردن خود را تربیت کرد و هیچ‌گاه از اصول و روش‌اش تخطی نکرد و همیشه قائم به ذات بود... قائم به خودش، دانسته‌هایش و آنچه به آن باور داشت... قاسم هاشمی‌نژاد در ساعت هفت بعد‌از‌ظهر سیزدهم فروردین 1395 و بعد بارانی تند و پر‌شتاب تصمیم گرفت از دنیا برود و... از دنیا رفت. مدیرعامل خانه کتاب درگذشت قاسم‌هاشمی‌نژاد را تسلیت گفت متن پیام تسلیت مجید غلامی‌جلیسه به این شرح است: «شادروان قاسم‌هاشمی‌نژاد، منتقد کتاب، روزنامه‌نگار و نویسنده، از نخستین روزنامه‌نگارانی بود که در دهه 1340، صفحات ویژه نقد کتاب را در مطبوعات ایران راه‌اندازی کرد؛ صفحه‌ «عیارسنجی کتاب» در روزنامه آیندگان دهه 40 شمسی از پربرکت‌ترین و جدی‌ترین فعالیت‌های مطبوعات در حوزه نقد کتاب به شمار می‌آید. اگر‌چه او داستان‌نویسی، سرودن شعر کودک، روزنامه‌نگاری و حتی طبع‌آزمایی در حوزه ترجمه و نقد هنری را در کارنامه پربار کاری خود دارد‌ اما جایگاه او در مقوله نقد کتاب را باید جایگاهی ویژه دانست؛ نقدهای او تاثیری جدی بر پویایی فضای نقد ادبی آن دوران‌ـ به ویژه در حوزه رمان داشت؛ نگارش جدی رمان و توجه به داستان کوتاه، تهیه گفت‌وگوهای جدی با هنرمندان مولفان و گزارش‌نویسی، از دیگر فعالیت‌های‌هاشمی‌نژاد بود که به نوعی تقویت‌کننده قلم او در نقد رمان و نقد فیلم بود و نگاه او را به مقوله نقد تا حدودی از دیگر نقد‌نویسان آن دوره متمایز می‌کرد. شیوه نقادی و منش فردی قاسم‌هاشمی‌نژاد، دو بعد از شخصیت این نقد‌نویس پیشکسوت است که می‌تواند الگوی نقادی و رفتاری نسل جوان منتقدان قرار گیرد.او هرگز به حاشیه‌ها مشغول نشد؛ در نقد، هرگز منافع شخصی و غیرحرفه‌ای را به کار خود راه نداد‌ آثار او چه از نظر شیوه نگارش، بیان (سلاست، روانی، نظم و انسجام، دقت، جامع‌نگری و نکته سنجی) و نوع نگاه، نمونه‌هایی خوب برای مطالعه و سرمشق‌گیری است. خانه کتاب ایران ضمن ابراز تاسف از درگذشت این استاد فرهیخته و ارزشمند و تسلیت به جامعه فرهنگی و مطبوعاتی کشور، خُرسند است که در زمان حیات شادروان قاسم‌هاشمی‌نژاد، از ایشان به عنوان پیشکسوت حوزه نقد کتاب، در دوازدهمین جشنواره نقد کتاب که در دی‌ماه 1394 برگزار شد، تجلیل و قدردانی کرد.»

وقتی شماره‌ها را یک به یک می‌گیریم و حرف از نویسنده‌ای فراموش شده می‌زنیم که سه روز پیش در یکی از بیمارستان‌های تهران درگذشت، کسی حاضر به حرف زدن نیست. گویی نقد‌ها آنچنان صریح بودند که نویسندگان دل خوشی از او ندارند. یا گوشی را قطع می‌کنند یا پاست می‌دهند به روزی دیگر و وقتی بهتر. قاسم‌هاشمی نژاد، منتقد، نویسنده، مترجم،شاعر و روزنامه‌نگار فقید ایرانی، روز سیزدهم فروردین، درست زمانی که بسیاری از مردم ایران در پارک‌ها و بوستان‌ها مشغول گره زدن سبزه بودند، درخت زندگی‌اش خشک شد و برای همیشه با مخاطبانش خداحافظی کرد.هاشمی‌نژاد را باید یکی از کم کارترین و در عین حال موثر‌ترین منتقدان و نویسندگان ایرانی بدانیم. او زاده سال 1319 بود و اصلیتی مازندرانی داشت.‌ هاشمی نژاد کارش را در روزنامه آیندگان با نقد نویسی شروع کرد و به سرعت در بین اهالی ادبیات مشهور شد. رمان‌هایش چاپ شدند و خبر از ظهور نویسنده‌ای دادند که می‌تواند سبکی نو در ادبیات ایران جا بیندازد. بهترین رمان پلیسی ایرانی رمان مشهور‌هاشمی‌نژاد، «فیل در تاریکی» را هنوز و پس از پنجاه و اندی سال از چاپش، بهترین رمان پلیسی ایرانی می‌دانند. فیل در تاریکی توانست در زمان چاپش مخاطبان زیادی به دست آورد و خوانندگان ایرانی را با ژانر پلیسی بومی آشنا کند. قبل و بعد از او کتاب‌های پلیسی که به چاپ رسید، نتوانست آنطور که باید و شاید موفق باشد و اینطور بود که کتاب ‌هاشمی‌نژاد شد سرآمد ژانر پلیسی. قصه داستان در مورد گاراژداری به نام جلال امین است و برادرش حسین که از آلمان ماشین بنزی همراهش می‌آورد و تمام داستان رمان، حول همان ماشین می‌چرخد. ماشینی که جا سازی مواد مخدر در‌، درهایش پای جلال امین و برادرش را به ماجرایی سخت باز می‌کند و سرآغاز تلخی دارد. یکی از ویژگی‌های رمان‌هاشمی نژاد را علاوه بر کم نقص بودن ماجرای پلیسی آن، استفاده از لهجه‌های ایرانی می‌دانند. کاراکتر‌های داستان لهجه دارند و همین باعث می‌شود نثر رمان و دیالوگ‌ها یکنواخت نباشند. هنر‌هاشمی نژاد در نوشتن دیالوگ‌های با لهجه شیرازی و حتی ارمنی نمونه خوبی از این تجربه سخت در ادبیات فارسی است. داستان دیگر‌ هاشمی‌نژاد، «خیرالنساء (۱۲۷۰–۱۳۶۷): یک سرگذشت» است که روایت زندگی مادر بزرگ او در روایتی اسرار‌آمیز است. کتابی که به قدر فیل در تاریکی نتوانست موفق باشد. نقد نویسی بی‌تعارف «در همه این سال‌ها قاسم‌هاشمی نژاد دیگری نداشته‌ایم و... نقدنویسی را گاهی با هوچی‌گری و هتاکی و زیرآب زدن، گاهی با مچ گیری و تذکر اشتباهات املایی، گاهی با تبلیغ و ترویج یک مرام سیاسی و گاهی با موج سواری و دلجویی از رفقای دور و نزدیک یکی گرفته‌ایم... در مواردی هم محافظه‌کاری و ملاحظه کاری و تک و تعارف و رعایت احترام نویسنده است که دست و بال نقدنویس را می‌بندد و او را به ورطه انشانویسی و خنثی نویسی می‌کشاند: نقد کتاب تبدیل می‌شود به بازگویی خلاصه داستان و آرزوی موفقیت و سلامتی برای نویسنده و شاید هم تذکر مواردی از اختلاف سلیقه نقدنویس با نویسنده، تا نوشته یک نمکی هم داشته باشد». این مقدمه‌ای است که جعفر مدرس صادقی در ابتدای کتاب «بوته در بوته» نوشته است. کتابی که گردآوری نقدهای ‌هاشمی‌نژاد است. صادقی در ادامه و از ویژگی‌های نقد نویسی‌ هاشمی‌نژاد می‌گوید: «‌نگاه تیز مجربی که از روی شانه معاصران خودش به آنچه در دست خواندن دارند اشراف و احاطه بی‌نظیری دارد». شیوه نقد‌نویسی‌ هاشمی‌نژاد تلنگری بود در راستای اعلام آغاز دوره‌ای جدید در نقد ادبی، دوره‌ای که به شیوه ادبای اسم و رسم دار مجله «راهنمای کتاب» و یا «سخن» (که البته این یکی کمی نوگراتر بود) تمام شده می‌نمود که هیچ عیبی هم نداشت و از اعتبار کسی هم نمی‌کاست چرا‌که این آغاز و پایان‌ها سیر تحول و تطور نقد ادبی را می‌ساختند که با زمانه پیش می‌آمد و به امروز می‌رسید که متاسفانه نرسید! چرا‌که در دوره‌هایی مثل امروز جریان جدی نقد ادبی تقریبا متوقف شده و نه‌تنها ایام فترت رسیده که روزگار پس‌رفت در نقد شده و نتایجش را در این مثلا نقد نوشته‌های فضای مجازی که همه یا تعارفند یا غرض‌ورزی می‌بینم، شکل وبلاگی و وبسایتی‌اش باز غنیمت بود که این روزها در شکل فیس‌بوکی‌اش کاملا افتضاح شده... که شرحش بماند. مقالات‌ هاشمی‌نژاد که با نوشته‌ای درباره رمان معروف «زیبا» اثر محمد حجازی آغاز می‌شوند، تعدادشان به 45 عنوان می‌رسد و در میان آنها نقدهایی بر «ترس و لرز» غلامحسین ساعدی، «مد و مه» و «آذر، ماه آخر پاییز» ابراهیم گلستان، «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری، «تابستان همان سال» ناصر تقوایی، «ناگهان… » عباس نعلبندیان، «قصه‌نویسی» رضا براهنی و «صیادان» اکبر رادی، «درازنای شب» جمال میر‌صادقی، «شراب خام » اسماعیل فصیح و... می‌شود. عمده کتاب‌هایی که ‌هاشمی‌نژاد برای نقد در آن سال‌ها برگزیده، از جمله آثار ماندگار ادبیات ایران هستند (البته این به معنای بی‌نقص بودن‌شان نیست) که هنوز هم خوانده می‌شوند و در دسترسند. بنابراین مخاطب علاقه‌مند به نقد ادبی خیلی راحت می‌تواند خواننده این کتاب‌ها و نقد‌های ‌هاشمی‌نژاد بر آنها باشد. سوای همه اینها در هیاهو و بی‌مایگی نقد ادبی در ا ین ایام خواندن «بوته بر بوته» نه یک حسن که برای ذهن‌های سهل‌پسند و منتقدان سهل‌انگار کنونی صدها حسن می‌تواند داشته باشد، هم اینکه هنر درست نگاه کردن را می‌آموزد، بی‌تعارف و شرافتمندانه نوشتن را یاد می‌دهد و نهایتا اینکه نشان می‌دهد هر قلم‌اندازی اسمش نقد نیست! مصاحبه‌ای به‌یاد‌ماندنی از دیگر جنبه‌های زندگی ‌هاشمی‌نژاد، فعالیت رسانه‌ای بود. از او چند مصاحبه به جا مانده که شاید مهم‌ترینش‌، مصاحبه او با ابراهیم گلستان است. مصاحبه‌ای که به گفته بسیاری از روزنامه‌نگاران ادبی، نمونه خوبی از مصاحبه با نویسندگان است. کسانی که شخصیت ابراهیم گلستان را می‌شناسند و با او آشنایی دارند، از سخت‌گیری‌های او با‌خبرند. راضی کردن کسی مثل گلستان فقط از دست ‌هاشمی‌نژاد بر می‌آمد و بس. گلستان در جایی در مورد آن مصاحبه گفته است: «نویسنده‌ای از روزنامه‌ آیندگان می‌خواست درباره‌‌ نوشته‌های داستانی‌ام گفت‌وگویی کنیم. من شناخته بودم که او زیاد می‌خواند، بی‌مرض می‌نویسد و از دارودسته هوزَن نیست. پذیرفتم. اول گمان‌مان این بود که نیم‌صفحه‌ای از روزنامه در دو یا سه روز برای نقل چنین گفت‌وگویی کافی ا‌ست، اما همین‌که راه افتادیم زود از این حدود رد شدیم، زیاد‌ و همچنین گاهی از حدود سوال و جواب ساده که گاهی می‌شد مجادله، در عین نیکی نیت. اما قبول می‌کردیم که در کار مصاحبه، این سیر منطقا درست‌تر است تا در قید و قاب نزاکت و قبول قلابی‌ یا با سکوت، پیش حرف طرف ماندن. ‌ همچنین دیدیم گفتن برای روزنامه و محدود ماندن در شماره و اندازه ستون و صفحه، بیهوده است، و راحت‌تر است آزادانه پرسیدن و آزادانه دادن پاسخ؛ تا بعد ببینیم تکلیف تدوین چه خواهد بود...» گلستان در ادامه می‌گوید که نه حجم زیاد مصاحبه امکان انتشار روزنامه‌ای آن را می‌داد و نه انتشار بریده و فشرده آن مورد پذیرش دو سوی گفت‌وگو بود. سرانجام صورت کامل مصاحبه، بدون نام گفت‌وگوکننده، آنچنانکه خواست او بوده است، فقط با نام گفت‌وگوشونده، در چاپ نخست «گفته‌ها» (1372) می‌آید. در چاپ دوم (1385) هم نام مصاحبه‌شونده نیست؛ تا اینکه در چاپ اخیر (1393) ابراهیم گلستان، نام سوی دیگر گفت‌وگو را در یادداشتش بر سرآغاز کتاب ذکر می‌کند.‌ هاشمی‌نژاد را امروز علاوه بر منتقد، در مقام رمان‌نویس و پژوهشگر متن‌های عرفانی می‌شناسیم. گلستان در پیرامون همین گفت‌وگو نوشته است: «اکنون پس از گذشت سال‌های سال، ترجیح می‌دهم، ‌ای کاش در بعضی نکته‌ها مرا بیشتر سوال‌‌پیچ کرده بود‌ و من هم درباره مطالب کسان بیشتری‌ و درباره مطالب و کسانی که ذکرشان رفته است، بیشتر از آنچه دیده و دانسته بوده‌ام، بیشتر آورده بودم و می‌گفتم.» پایان نویسنده‌ای کم‌کار هاشمی‌نژاد در تمامی این سال‌ها عزلت‌نشینی را به شهرت ترجیح داد و در گوشه‌ای به کارهایش مشغول بود. هرچند در یکی دو سال گذشته و با اوج‌گیری بیماری کهنه‌اش، کمی از خلوتش بیرون آمد و علاقه‌مندان ادبیات را با شخصیتی آشنا کرد که در سال‌های دور و نزدیک، نقدهایش در روند داستان‌نویسی ایرانی تاثیرگذار بود. او در سیزدهمین روز فروردین سال 1395 در یکی از بیمارستان‌های تهران، بر اثر عفونت ریه درگذشت و حتی سرطان کهنه‌اش را هم قال گذاشت. گفت‌وگو با نویسنده گوشه‌گیر راه ننوشته کتابی است در مورد کتاب‌های قاسم‌ هاشمی‌نژاد؛ مصاحبه‌ای طولانی که توسط علی‌اکبر شیروانی انجام شده و سال 94 وارد بازار نشر شد. شیروانی درباره این کتاب گفته است: گاهی که فرصتی دست می‌داد و با آقای قاسم هاشمی‌نژاد درباره کتاب‌هایشان صحبت می‌کردم، حرف‌هایی می‌شنیدم که به اندازه کتاب‌ها آموزنده و راهگشا بود بعضی از کتاب‌ها را خوانده بودم و بیشتر در حسرت ناخوانده‌ها بودم ولی صحبت‌ها، هم نگاهم را به خوانده‌ها تغییر می‌داد و هم اشتیاقم را به خواندن ناخوانده‌ها بیشتر می‌کرد. چند باری عرض کردم که کاش این گفته‌ها را قلمی می‌کردید یا با کسی در میان می‌گذاشتید و نوشتنی‌ها نوشته شده بود و مرام و طبیعت‌شان به مصاحبه نبود آرد بیخته بود و الک آویخته. مصاحبه در این روزگار، غالبا، هیاهویی است که از آن گریزان بود. در این کتاب درباره نحوه نوشتن داستان «خیرالنساء» که در واقع داستان زندگی مادربزرگ خود است، می‌گوید: به دلیل عشق و علاقه‌ای که به این شخصیت داشتم، شیوه زندگی‌اش، صبوری بی‌اندازه‌اش، اعتماد به نفسش که از ایمان می‌آمد و تحملی که در زندگی حرفه‌ای و شخصی می‌کرد. عشق مفرطی به او داشتم و حتی از مادرم بیشتر دوستش می‌داشتم و او هم بسیار به من علاقه‌مند بود. از میزان علاقه‌اش به شما بگویم که وقتی پدرم مرد و من دو سه ساله بودم، وصیتی ترتیب داد و مرا به‌عنوان یکی از فرزندان خودش برای میراث محسوب کرد. نگران زندگی من در همان اوان کودکی بود. وقتی که خواستم روی طرح خیرالنساء کار کنم، همان عبارت اول را که نوشتم، متوجه شدم که ساحتمان داستان چگونه خواهد بود و چه زبانی باید داشته باشد و چه مبارزه‌ای از من طلب می‌کند و چه مقدار مایه از جانم باید بگذارم تا بتوانم پاسخ مناسب به این متن بدهم. متوجه شدم که این متن دامنه بارزتری دارد و با معیارهایی که من برای شعرهای داستان‌واره قائل بودم همخوانی ندارد. بنابراین شروع کردم به کارکردن بدون توجه به اینکه محصول کار چه خواهد شد». (ص 82) بخشی از مصاحبه علی‌اکبر شیروانی با قاسم هاشمی‌نژاد - بعد از حدود 20 سال از فیل در تاریکی و دوره‌ای که کتاب‌هایی در زمینه‌های دیگر منتشر کرده بودید خواب گران از شما چاپ شد- زمستان 82- این وقفه‌ 20 ساله از چه جهت بود و چه شد که دوباره سراغ رمان پلیسی رفتید؟ بعد از اینکه روی کارنامه اردشیر بابکان کار کردم همیشه گوشه‌‌چشمی به متون پلیسی داشتم‌-‌ کارآگاهی به‌خصوص. در این حوزه به دو نفر که دشیل هَمِت و ریموند چندلر باشند علاقه داشتم. به‌خصوص ریموند چندلر بیشتر مورد توجهم بود. این توجه البته دلبستگی احساسی نبود بلکه سبک نگارش و نوع نگاهی که ریموند چندلر نسبت به داستان داشت مرا جذب می‌کرد. دوره‌ای که فکر می‌کردم می‌شود روی کتاب خواب گران کار کرد دوره‌ای بود که تجربه‌های من در زبان فارسی و موقعیت تاریخی که در آن قرار داشتیم جا باز می‌کرد یا اجازه می‌داد یا تشویق و ترغیب می‌کرد من را به این کار. تب انقلاب کم‌وبیش فرونشسته بود و تصمیماتی که با عقل سلیم در اصطکاک قرار می‌گرفت داشت از اعتبار می‌افتاد. از جمله آنها ضدیت نه‌تنها با داستان پلیسی بلکه ضدیت با خود داستان بود. در نتیجه کار من برمی‌گردد به زمان خیلی دورتری یعنی به حدود اواخر سال‌های ۶۰ که من سه فصل اولیه از این کتاب را کار کردم. برای پیدا کردن زبان مناسب، پاراگراف چندسطری اول، چند هفته‌ای وقتم را گرفت. رفتارِ قاسم قاسم ‌هاشمی‌نژاد ساعت هفت بعد‌از‌ظهر جمعه‌ جان داد... قاسم ‌هاشمی‌نژاد به خاطر عفونت ریه جان داد نه به خاطر سرطان بدخیمی که سال‌ها بود با آن می‌جنگید... قاسم ‌هاشمی‌نژاد موقع مرگ فقط هفتاد و شش سال داشت و چندین کتاب... پایان ‌هاشمی‌نژاد اشارت دارد به یک دوره خاص در فکر‌ کردن در ایران... چیزی که به شدت کمیاب بوده و هست. او در سال‌های اخیر اجازه داد کمی کنجِ خلوتش گشوده شود و مخاطبانش سرکی در آن بکشند و دریابند چقدر این ذهن داننده یکه است. انتشارِ چند کتاب تحقیقی و تالیفی در این دوره کوتاه‌ هاشمی‌نژاد را از پرده بیشتر بیرون کشید، هرچند گویا نزدیک‌شدن مرگ نیز در این امر دخیل بود. نویسنده «خیرالنساء» و «فیل در تاریکی» در کتابی که چند ماه پیش درآمد و گفت‌و‌گوی بلندی بود با او جانانه از نوشته‌شدن کتاب‌هایش گفت. «راه ننوشته»؛ گفت‌و‌گویی که علی‌اکبر شیروانی با او انجام داد و به زعم من جان هاشمی‌نژاد را به روشنی تصویر کرد. جانی که فکر می‌کرد. این فکر کردن مترادف با کار لاینقطع بود بر زبان فارسی، تاریخ ادبیات و عرفان و همچنین ادبیات غرب. همین نکته است که باعث می‌شود او از همان سال‌های دهه چهل راهِ خود را از چپ‌گرایی مرسوم در نقد ادبی و روزنامه‌نویسی جدا کند و تن ندهد به ادبیات به قول خودش «تمثیل‌سازی» که فقط علاقه داشت حرف‌های سیاسی ممنوع بزند در کسوت داستان و این میان خود داستان تلف می‌شد... «طفلک داستان»... ‌هاشمی‌نژاد با چنین اصولی زند‌گی فکری و متنی‌اش را ساخت و تلاش کرد فردیتش را با تمام قوا در فضای تند سیاسی قبل و بعدِ انقلاب حفظ کند. شاید مهم‌ترین بهای این تصمیم عزلت‌نشینی عارف‌مسلکانه‌اش بود که او را تا سال‌ها دست‌نیافتنی کرد. او در کتاب مصاحبه‌اش جمله‌ای از آندره مالرو درباره مرگ نقل می‌کند که عمیقا با وجود خودش درآمیخت؛ «مرگ است که زندگی را به سرنوشت تبدیل می‌کند»... حالا قاسم ‌هاشمی‌نژاد فراتر از زمان و مکان ایستاده... او سرنوشتی شد که با نوشتن و فکر کردن خود را تربیت کرد و هیچ‌گاه از اصول و روش‌اش تخطی نکرد و همیشه قائم به ذات بود... قائم به خودش، دانسته‌هایش و آنچه به آن باور داشت... قاسم هاشمی‌نژاد در ساعت هفت بعد‌از‌ظهر سیزدهم فروردین 1395 و بعد بارانی تند و پر‌شتاب تصمیم گرفت از دنیا برود و... از دنیا رفت. مدیرعامل خانه کتاب درگذشت قاسم‌هاشمی‌نژاد را تسلیت گفت متن پیام تسلیت مجید غلامی‌جلیسه به این شرح است: «شادروان قاسم‌هاشمی‌نژاد، منتقد کتاب، روزنامه‌نگار و نویسنده، از نخستین روزنامه‌نگارانی بود که در دهه 1340، صفحات ویژه نقد کتاب را در مطبوعات ایران راه‌اندازی کرد؛ صفحه‌ «عیارسنجی کتاب» در روزنامه آیندگان دهه 40 شمسی از پربرکت‌ترین و جدی‌ترین فعالیت‌های مطبوعات در حوزه نقد کتاب به شمار می‌آید. اگر‌چه او داستان‌نویسی، سرودن شعر کودک، روزنامه‌نگاری و حتی طبع‌آزمایی در حوزه ترجمه و نقد هنری را در کارنامه پربار کاری خود دارد‌ اما جایگاه او در مقوله نقد کتاب را باید جایگاهی ویژه دانست؛ نقدهای او تاثیری جدی بر پویایی فضای نقد ادبی آن دوران‌ـ به ویژه در حوزه رمان داشت؛ نگارش جدی رمان و توجه به داستان کوتاه، تهیه گفت‌وگوهای جدی با هنرمندان مولفان و گزارش‌نویسی، از دیگر فعالیت‌های‌هاشمی‌نژاد بود که به نوعی تقویت‌کننده قلم او در نقد رمان و نقد فیلم بود و نگاه او را به مقوله نقد تا حدودی از دیگر نقد‌نویسان آن دوره متمایز می‌کرد. شیوه نقادی و منش فردی قاسم‌هاشمی‌نژاد، دو بعد از شخصیت این نقد‌نویس پیشکسوت است که می‌تواند الگوی نقادی و رفتاری نسل جوان منتقدان قرار گیرد.او هرگز به حاشیه‌ها مشغول نشد؛ در نقد، هرگز منافع شخصی و غیرحرفه‌ای را به کار خود راه نداد‌ آثار او چه از نظر شیوه نگارش، بیان (سلاست، روانی، نظم و انسجام، دقت، جامع‌نگری و نکته سنجی) و نوع نگاه، نمونه‌هایی خوب برای مطالعه و سرمشق‌گیری است. خانه کتاب ایران ضمن ابراز تاسف از درگذشت این استاد فرهیخته و ارزشمند و تسلیت به جامعه فرهنگی و مطبوعاتی کشور، خُرسند است که در زمان حیات شادروان قاسم‌هاشمی‌نژاد، از ایشان به عنوان پیشکسوت حوزه نقد کتاب، در دوازدهمین جشنواره نقد کتاب که در دی‌ماه 1394 برگزار شد، تجلیل و قدردانی کرد.»