علیه ابتذال

علیه ابتذال

ایمان مصطفایی- اضمحلال و ازهم‌گسیختگی فرهنگی در یک جامعه زمانی رخ می‌دهد که بسیاری از مفاهیم اصالت خود را از دست بدهند و هر رویداد و اتفاقی در این امر دچار معنا‌باختگی شود؛ جایی که هر مفهومی از اصالت می‌تواند بدلی دست چندم از اصل آن باشد یا تعریف آن را دچار تحریف کند. یک جامعه در ابعاد فرهنگی و هنری و چه از دیگر سویه‌ها، زمانی دچار خلا‌ و شکاف می‌شود که اصالت چه در بعد معنایی یا در شکل فیزیکی خود تحریف یا استثمار شود. درست در همان نقطه است که ناسره به جای سره می‌نشیند، بدل به جای اصالت و ابتذال جای خودش را به تعهد، روشنگری و حقیقت می‌بخشد. مادامی که تفسیری دروغ و جعلی از مقوله‌ فرهنگ و هنر جایگزین اصالت آن شود، شبه‌هنرمند به جای هنرمند پا گرفته و شروع به خودنمایی می‌کند و در نهایت ابتذال به جای هنر در سطح جامعه عرضه می‌‌شود که متاسفانه این امر ایجاد یک رابطه‌ دوسویه بین شبه‌هنرمند و افراد جامعه می‌کند. به عبارتی از یک‌سو این‌گونه افراد با ارائه‌ تعریف و ساختاری غلط از مقوله ‌فرهنگ به نشر و ترویج آن در سطح جامعه و بین مخاطبان می‌پردازند، سطح توقع و سلیقه‌ مخاطب را روزبه‌روز نازل‌تر می‌کنند و از سوی دیگر بعضا حمایت توده‌وار در اجتماع از این‌گونه اشخاص بدلی باعث شکل‌گیری و رشد قارچ‌گونه‌ این‌گونه تفکر سخیف در عرصه‌ فرهنگ و هنر می‌شود. شبه‌هنری به شدت عوامفریب، نازل و مبتذل که با تعریفی جعلی در اعماق اجتماع شکل می‌گیرد و رفته‌رفته مورد حمایت شدید توده قرار می‌گیرد. تعاریف بدلی و ناصحیح در باب فرهنگ و هنر در بدنه اجتماع رسوخ می‌کند که این یعنی اضمحلال و فروپاشی این مهم. در این شرایط است که هنرمندان اصیل و متعهد نمی‌توانند همراه و همسو با این موج حرکت کنند و در گذر خطیر زمان پناهی ندارند جز انزوا و گوشه‌نشینی که در نهایت هم عطای حضور را به لقای آن می‌بخشند و همه ‌اینها باعث می‌شود مفاهیم فرهنگی و هنری دچار استیصال و از‌خود‌بیگانگی شوند‌ هرچند تاریخ به درستی در مورد انسان‌ها قضاوت خواهد کرد. مخاطب باید درک عمومی، سطح توقع و سلیقه ‌خود را نسبت به امر هنر رشد دهد و در بسیاری از موارد آن را تربیت یا بازسازی کند تا به عنوان مثال دیگر مطربان و مجلس‌نوازان خود را به جای هنرمندان عرصه‌هایی نظیر موسیقی و هنرهای نمایشی جا نزنند یا در عرصه ‌کتاب تالیفات دست چندم و کم‌مایه‌ اقتصادی و روانشناسی با تعریف مجهول از خوشبختی، ثروت و درآمدزایی جای خود را به نوشته‌هایی با بن‌مایه‌های عمیق فکری و اندیشه‌ صحیح در این مسیر ندهند. رسالت فرهنگ و هنر روشنگری و رسالت هنرمند تعهد و ترویج روشنگری با ابزار هنر نظیر دانش، خلاقیت و زیبایی‌شناسی در عمق جامعه است نه ترویج عوامفریبی. درک و شناخت صحیح این مفاهیم از سمت تولید‌کننده و مصرف‌کننده یا عدم آن، امر مهم و تاثیرگذاری است که می‌تواند باعث تعالی یا سوق دادن جامعه به سمت ویرانگی فرهنگی شود. آن هنگام که سطح مطالعه، آگاهی و مطالبه‌گری بین مخاطبان روز‌به‌روز افزون شود دیگر جایی برای حضور افراد بدلی و شبه‌هنرمند نخواهد ماند و ابتذال جایگاهی نخواهد داشت.

ایمان مصطفایی- اضمحلال و ازهم‌گسیختگی فرهنگی در یک جامعه زمانی رخ می‌دهد که بسیاری از مفاهیم اصالت خود را از دست بدهند و هر رویداد و اتفاقی در این امر دچار معنا‌باختگی شود؛ جایی که هر مفهومی از اصالت می‌تواند بدلی دست چندم از اصل آن باشد یا تعریف آن را دچار تحریف کند. یک جامعه در ابعاد فرهنگی و هنری و چه از دیگر سویه‌ها، زمانی دچار خلا‌ و شکاف می‌شود که اصالت چه در بعد معنایی یا در شکل فیزیکی خود تحریف یا استثمار شود. درست در همان نقطه است که ناسره به جای سره می‌نشیند، بدل به جای اصالت و ابتذال جای خودش را به تعهد، روشنگری و حقیقت می‌بخشد. مادامی که تفسیری دروغ و جعلی از مقوله‌ فرهنگ و هنر جایگزین اصالت آن شود، شبه‌هنرمند به جای هنرمند پا گرفته و شروع به خودنمایی می‌کند و در نهایت ابتذال به جای هنر در سطح جامعه عرضه می‌‌شود که متاسفانه این امر ایجاد یک رابطه‌ دوسویه بین شبه‌هنرمند و افراد جامعه می‌کند. به عبارتی از یک‌سو این‌گونه افراد با ارائه‌ تعریف و ساختاری غلط از مقوله ‌فرهنگ به نشر و ترویج آن در سطح جامعه و بین مخاطبان می‌پردازند، سطح توقع و سلیقه‌ مخاطب را روزبه‌روز نازل‌تر می‌کنند و از سوی دیگر بعضا حمایت توده‌وار در اجتماع از این‌گونه اشخاص بدلی باعث شکل‌گیری و رشد قارچ‌گونه‌ این‌گونه تفکر سخیف در عرصه‌ فرهنگ و هنر می‌شود. شبه‌هنری به شدت عوامفریب، نازل و مبتذل که با تعریفی جعلی در اعماق اجتماع شکل می‌گیرد و رفته‌رفته مورد حمایت شدید توده قرار می‌گیرد. تعاریف بدلی و ناصحیح در باب فرهنگ و هنر در بدنه اجتماع رسوخ می‌کند که این یعنی اضمحلال و فروپاشی این مهم. در این شرایط است که هنرمندان اصیل و متعهد نمی‌توانند همراه و همسو با این موج حرکت کنند و در گذر خطیر زمان پناهی ندارند جز انزوا و گوشه‌نشینی که در نهایت هم عطای حضور را به لقای آن می‌بخشند و همه ‌اینها باعث می‌شود مفاهیم فرهنگی و هنری دچار استیصال و از‌خود‌بیگانگی شوند‌ هرچند تاریخ به درستی در مورد انسان‌ها قضاوت خواهد کرد. مخاطب باید درک عمومی، سطح توقع و سلیقه ‌خود را نسبت به امر هنر رشد دهد و در بسیاری از موارد آن را تربیت یا بازسازی کند تا به عنوان مثال دیگر مطربان و مجلس‌نوازان خود را به جای هنرمندان عرصه‌هایی نظیر موسیقی و هنرهای نمایشی جا نزنند یا در عرصه ‌کتاب تالیفات دست چندم و کم‌مایه‌ اقتصادی و روانشناسی با تعریف مجهول از خوشبختی، ثروت و درآمدزایی جای خود را به نوشته‌هایی با بن‌مایه‌های عمیق فکری و اندیشه‌ صحیح در این مسیر ندهند. رسالت فرهنگ و هنر روشنگری و رسالت هنرمند تعهد و ترویج روشنگری با ابزار هنر نظیر دانش، خلاقیت و زیبایی‌شناسی در عمق جامعه است نه ترویج عوامفریبی. درک و شناخت صحیح این مفاهیم از سمت تولید‌کننده و مصرف‌کننده یا عدم آن، امر مهم و تاثیرگذاری است که می‌تواند باعث تعالی یا سوق دادن جامعه به سمت ویرانگی فرهنگی شود. آن هنگام که سطح مطالعه، آگاهی و مطالبه‌گری بین مخاطبان روز‌به‌روز افزون شود دیگر جایی برای حضور افراد بدلی و شبه‌هنرمند نخواهد ماند و ابتذال جایگاهی نخواهد داشت.